لاهوتي كرمانشاهي در شوروی
زندگی ایرانیان در قلمرو روسیه امری دیرپا و پیشینه اش را بایستی در روزگاران سکاها، سرمت ها و آلان های ایرانی تبار در افزون بر دو هزار سال گذشته جستجو نمود. اما در دوران جدیدتر با کوچندگان قفقازی به خاطر جنگ های ایران و روس و اشغال آن سرزمین ها و سپس از قلمروهای شمالی ایران به قفقاز و ماورای قفقاز در سده نوزدهم میلادی آغاز می شود و حتی افرادی از آنها در روند تحولات سیاسی پیش از انقلاب اکتبر 1917 و در حزب کمونیست روسیه جایگاهی بلند می یابند. پس از فراگستری کمونیسم بر آن سرزمین و شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی نیز دسته هایی از مردمان ایران چون فراريان شورش جنگل در سالهاي پس از نخستین جنگ جهاني، گریختگان غائله آذربايجان و كردستان در سالهاي پس از جنگ دوم جهانی، اعضاي حزب توده پس از كودتاي 28 مرداد 1332 و سرانجام نیز آخرین پناهندگان سیاسی پس از انقلاب اسلامی در سال های 1360، عزم دیار روسان کرده و در آن سرزمین زیسته اند.
زیست این دور از وطنان و شوربختی هایی که گریبانشان را گرفته موضوعی جالب برای دوران پسا شوروی بوده و برخی محققان و پژوهشگران چون تورج اتابکی و لانا راوندی و نیز مراکز مطالعاتی از طريق انتشار خاطرات، فيلم و مصاحبهها و همینطور کتاب هایی در باره آنان به کندوکاو پرداخته اند. سرنوشت بیشتر این تشنگان سراب سوسیالیستی، دردناک و دلهره آمیز بوده و در کتاب هایی چون سایه سال ها، کوره راهی در کویر، مویه های غریبانه، اجاق سرد همسایه، خانه دایی جان یوسف، در ماگادان کسی پیر نمی شود و آثاری دیگر به روشنی از این تجربه های تلخ یاد شده است و برخی از آنان نیز با هزار زحمت و مصیبت خود را به دامان ایران افکنده و گاه برای بازگشت به ایران دهه ها رنج برده و حتی کسانی چون سرهنگ قبادی با علم به اینکه به خاطر خیانت ملی اعدام می شوند بازگشته و با وجود تاکید مقامات حکومت پهلوی بر درخواست عفو از شاه، حاضر به این کار نشده و به قول خودش خواسته اعدام شود تا کسی پس از آن دل به بیگانه نبندد.
در این میان اما زندگی ابوالقاسم خان لاهوتی کرمانشاهی متاسفانه مغفول مانده و در باره آن تا کنون اثری مهم وجود ندارد. دلیل این امر نیز تمرکز مراکز مطالعاتی و چپ گرایان ایرانی به موضوع گریختگان دوران پس از حزب توده در دهه چهلم خورشیدی ست و از این رو، لاهوتی که به دوران پیش از این رویدادها مربوط است و عضو هیچ حزب چپ گرایی نبوده از چشم و قلم آنها افتاده و گم نام مانده است.
ابوالقاسم الهامی متخلص و مشهور به لاهوتی در سال ۱۲۶۴ در کرمانشاه متولد شد و در ژاندارمری کشور خدمت کرده و به خاطر مشکلاتی که با مقامات این سازمان پیدا می کند به بغداد و سپس استانبول رفته و با دغدغههاي آزاديخواهي و عدالت جويي در زمان حضور در ترکیه جذب انديشه كمونيستي به عنوان یکی از دو گفتمان رایج آن دوران شده بود و پس از بازگشت به ایران و فرماندهی ژاندارمی تبریز به خاطر کودتایی محلی به همراه افسران ژاندارمری از کشور می گریزد.
روزي كه در سال 1301 از مرزهای شمال غربی ایران و رود ارس به جلفا و سپس باكو، تفليس و مسكو رفت، با كولهباري از تجربه وارد سرزمین شوراها شد. ابوالقاسم خان پس از مسکو به ازبكستان رفت و وارد ساختارهای فرهنگی و حزبی آن دیار شد و به عنوان انسانی باسواد، با تجربه و دغدغه مند کمک به هم نوعان و دور افتادگان از قلمرو فرهنگی ایران کمک نمود تا از دیگر باشندگان سرزمین شوراها جا نمانند و در مسیر این آرمان بلند از هیچ کوشش و پویشی دریغ نداشت و شب و روز نشناخت.
آنگونه که از استادان تاجیکستانی شنیده ام، براي لاهوتي به عنوان يك ايراني، بودن در یک ساختار بومی برای مردم تاجيك در عصر نظریه ملیت های لنین و استالین موضوع مهمی بود و از اين رو در كنار آنان كوشيد تا جمهوری شورایی تاجیکستان شکل بگیرد. تلاش هاي او در متقاعد ساختن روشنفكران تاجيك براي تهيه طومارهايي مبني بر قبول تاجيكستان به عنوان يكي از جمهوري هاي اتحاد شوروي و سفرش به مسكو و گفتگو با استالين بسيار مفيد و مؤثر افتاد. جناب صفر عبدالله سمرقندي استاد دانشگاه فارابی قزاقستان و يكي از ايران شناسان بزرگ آسياي مركزي در گفتگو با نگارنده، استقلال تاجيكستان را در دهه 1920 مديون زحمات و تلاشهاي لاهوتي دانسته و از او به نيكي ياد ميكند. دکتر بهرام امير احمديان استاد مطالعات اوراسیایی دانشگاه تهران از طوماری ياد مي کند که لاهوتي در روز پيش از آغاز جنگ جهاني دوم به دفتر استالين مي برد که سمرقند و بخارا به تاجيکستان باز گردد، اما ملاقات به روز بعد مي افتد و بخاطر جنگ به آينده اي دورتر موکول مي شود که هرگز فرا نمی رسد.
حضور لاهوتي در تاجيكستان از آموزگاري، عضويت در حزب كمونيست، رياست تئاتر بزرگ خجند، بنيانگذاري اتحاديه نويسندگان، رياست آكادمي علوم تاجيكستان، تا وزرات فرهنگ و معارف و علوم و به قول مرحوم جهانگير دري (ايران شناس تبعه روس در موسسه شرق شناسي مسكو) تبديل او به شخص سياسي دوم اين جمهوري، منشاء خدمات بزرگي برای فرهنگ و ادب این دیار بوده است. او براي نخستين بار چاپخانه را وارد تاجيكستان مينمايد و با انتشار كتاب و مجله و روزنامه و نيز نوشتن نمايشنامه و تصنيف، در ترويج هنر و ادب مي كوشد و صدرالدین عینی شاعر تاجیک در جایی نوشته که لاهوتی برای مردم تاجیکستان اولین ماشین چاپ را که در آن روزگار از طلا هم عزیزتر بود، آورده و برای تاسیس نشریات تاجیکی کوشیده و مدتی نیز مدیریت این نشریات را عهده دار بوده است.
لاهوتی در عمر سي و هفت ساله حضور خود در شوروي و به ويژه آسياي مركزي، توانست با بيان، قلم و تلاش خود نقش مهم و موثری در سرزمين تاجيكستان و ازبکستان داشته و از اين رو، امروزه در سغد، خجند، ختلان، قباديان، خيوه، سمرقند و بخارا نام او به عنوان يك چهره ادبي و فرهنگي مؤثر و حتي در كنار بزرگاني چون صدرالدين عيني، ميرزاجان غفورف و لايق شيرعلي به عنوان تکوین دهندگان تاجیکستان نوین مورد تكريم و ستايش است.
در دوران جدید نقش مؤلفههاي فكري، فرهنگي و ادبي در شكلگيري ساختارهاي نوين دولت بسیار مهم بوده و براي باز توليد دولت جديد ضروری ست که از همه عناصر فرهنگي و تمدني گذشته در شكلها و قالبهاي جديد بهره گرفته شود و در اين ميان نقش برخي شاعران، نويسندگان و اديبان ميتواند بسيار بنیادین باشد و نقش و جایگاه لاهوتي نیز براي تاجيكستان در دهه هاي نخستين سده بیستم، فراتر از صرف يك شاعر، نويسنده، اديب و حتي مدير بلندپايه و بلکه اندیشمندی دولت ساز بوده است.
در واپسين روزگاران زندگي لاهوتي در مسكو، او مدتي به عنوان معاون دبیر شورای نویسندگان اتحاد شوروي خدمت می كرد و به نمايندگي از طرف مسكو در كنگره دفاع از تمدن در پاريس شركت نمود و همچنين به دريافت نشان لنين از دست استالين نائل آمد. آثار و اشعار او بارها در تاجيكستان، ازبكستان، ارمنستان، روسيه و حتي كشورهاي ديگر چاپ شده و برخي از آنها به چاپ چهلم رسيده است.
از آخرين فعاليتهاي لاهوتي، استادي مؤسسه شرقشناسي مسكو و آغاز کار سترگ ترجمه شاهنامه فردوسي به زبان روسي بود كه همسرش سیسیلیا بانو یا آنگونه که لاهوتی گفته سلسله بانو آن را به اتمام رساند. از دیگر آثار او باید از کاوه آهنگر، قصیده کرملین، تاج و بیرق، مجموعه اشعار و دیوان لاهوتی و دهها مقاله به زبان های گوناگون یاد کرد. وی در زمان حضور در مسکو نقش بسيار زيادي در تربيت نسل جديد ايران شناسان روس داشت و آنگونه که دکتر ابوذر ابراهيمي ترکمان رایزن فرهنگی وقت ایران در مسکو مي گفت، بسياري از ايران شناسان امروز نيز همچنان مديون تلاش هاي لاهوتي هستند و ایران شناسی پس از لاهوتی تحولی اساسی پیدا کرده بود.
گفته می شود در سالهاي آخر دهه 1930 كه سختگيري و قلع و قمع استالين شدت گرفت، وی تا مرز اعدام پيش رفته و برخي آثارش نيز ممنوع می شود و گويا در ليستي كه اسامي پيشنهادي را براي اعدام نزد استالين ميبرند، او پس از مشاهده نام لاهوتي، آن را حذف ميكند و بدين ترتيب لاهوتي نجات يافته و تا سال 1336(1957) زنده ميماند و پس از مرگ نيز در گورستان مشاهیر روس در مسكو (نوودو ویچی) دفن ميشود.
مرحوم سعيد نفيسي در سفر به مسكو با او ملاقات كرده و ميگويد که او عاشق ايران بود و آرزوي مردن در ميهن و آرميدن در زير خاك آن را مينمايد. البته در آن دوره زندگی نامه ای از او در ایران و افغانستان منتشر می شود که از اندیشه های او و پشیمانی اش از اندیشه سوسیالیستی و عمر بر باد رفته حکایت دارد، اما او در شوروی آن را تکذیب می کند. اگر چه نگارنده خود از زبان مرحوم دری شنیدم که با تاکید از این ندامت سخن می گفت که راه پس و پیش هم نداشت و آفتاب عمرش نیز بر لب بام رسیده بود.
به هر حال، او در شمار مشاهير تاجيكستان بود و در تاجيكستان به عنوان يك چهره ادبي بزرگ مطرح و خيابانهايي در تاجيكستان و حتي ازبكستان به نام او اسمگذاري ميشوند و هنوز هم تئاتر بزرگ شهر دوشنبه، يك خيابان، يك كتابخانه و مدارس مختلف به نام اوست و در كنار تنديس مشاهير تاجيكستان در شهر دوشنبه، تنديس لاهوتي پس از رودكي، فردوسي، ابن سينا، حافظ، سعدي، خيام، جامي، عيني و تورسن زاده قرار دارد. طرز قرار گرفتن اين تنديسها اينچنين است كه پس از شعراي بزرگ قديم، از شعراي جديد، فقط عيني، تورسانزاده، و لاهوتي قرار داده شدهاند.
همچنین، در زمان اتحاد جماهیر شوروي جايزهاي به نام لاهوتي در اتحاديه روزنامهنگاران تاجيكستان هر دو سال يكبار به فعالان حوزه مطبوعات داده ميشد و در آذرماه 1386 همايشي در تجليل از او در دانشگاه دولتی تاجيكستان برگزار گرديد و در سال 1396 نیز مراسمی برای او در شهر دوشنبه برگزار شد و كتابي با عنوان "نامههاي لاهوتي" به همت خانم خورشيد آته خانوا در تاجيكستان منتشر شد كه بيشتر اين نامهها خطاب به اهل قلم تاجيكستان بوده و همه مخاطبان در پاسخ به نامه ها او را "استاد" خطاب كردهاند. شمار آثار مربوط به آن مرحوم در تاجیکستان کم نیست و نسل های جدید تر این سرزمین نیز همچنان مشتاق دانستن بیشتر از او هستند و در کرمانشاه نیز این موضوع جذابیت های خاصی برای شعر دوستان این دیار شده است.
سرودن اشعار سنتي و سپيد از سوي لاهوتي، تأثير مهمي بر فرهنگ، انديشه و فضاي فكري نخستين سالهاي تشكيل جمهوري تاجيكستان گذاشت؛ بطوري كه محمد جان شكوري بخارايي از او به عنوان "پدر شعر نو تاجيكستان" ياد ميكند كه توانست به عنوان شاعر ملي تاجيكستان، نخستين سرود ملي آن سرزمين را پس از يك سده سلطه مطلق تزارها، در دوره شوروي بسرايد. شمس لنگرودی نیز باور دارد که نخستین شعر نو را در ایران، لاهوتی در سال ۱۲۸۸ خورشیدی سروده است.
اشعار لاهوتي همواره هم مورد توجه محافل علمي و ادبي و حتي مورد استفاده در موسيقي كشورهاي مختلف بوده و هست. در تاجيكستان ، روسيه و افغانستان، اشعار او را بارها ترانه سرايانی چون احمدظاهر خوانده اند. شعر "همت كنيد اي دوستان، دشمن به ميدان آمده" در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ايران در دوره جنگ تحميلي بطور مكرر مورد استفاده قرار ميگرفت. سیاوش شجريان، اكبر گلپا و برخي از خوانندگان ایرانی ديگر نيز اشعار او را خوانده و ميخوانند. یکی از اشعار مهم او که بسیار مورد استقبال است و در سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز همچنان خوانده می شود این است:
تنیده یاد تو در تارو پودم، میهن ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم، میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو بود و نبودم، میهن ای میهن
به هر مجلس به هر زندان، به هر شادی، به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن ای میهن
به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمیروید
من این زیبا زمین را آزمودم، میهن ای میهن
نگارنده در سفر هايي كه طي سال هاي پس از استقلال جمهوري آسياي مركزي به منطقه داشته، به ويژه در ملاقاتهاي خود با محققان و ادیبان تاجيك، به روشني اهميت و احترام نام و ياد لاهوتي را در ميان آن عزيزان دريافته است. در سفر شهريور 1387 حتي در يكي از نقاط بسيار دور از مركز، در روستاي ارتوج در دل كوهساران ميان پنج كنت و عيني و در نزديكي رود زرافشان و شهر پنج رود (آرامگاه رودكي بزرگ) به مدرسهاي برخوردم كه نام و تصوير لاهوتي را برخوداشت و برخی از مردم آن دیار حتی نميدانستند كه لاهوتي از سرزمين دورتري آمده و او را تاجيك ميدانستند و البته درست هم همين است؛ چرا كه ايرانيان در هر جايي باشند از سغد و خجند تا قونيه، از لاهور تا دربند و استيا در آنسوي كوهستان هاي قفقاز، پشتون و دري و پارس و كرد و آذری، همه در درون يك حوزه فرهنگ و تمدني مشترك زندگي ميكنند و داستان لاهوتي در تاجيكستان، در حقيقت واقعیت های فرهنگی حوزه تمدنی ایران را نشان می دهد و آنگونه که خجندي و داغستاني و زنگنه در اصفهان (صدراعظمهاي دوره صفويه) و يا مولوي بلخي در قونيه هرگز احساس بیگانگی نداشتند، لاهوتی نیز هرگز خود را از مردمان آسیای مرکزی بیگانه نمی دانست.
در دي ماه 1387 در کنفرانس "روابط ايران و روسيه " که به وسيله موسسه شرق شناسي آکادمي علوم روسيه برگزار گرديد، با بانو ليلا دختر مرحوم لاهوتي که استاد دانشگاه علوم انسانی مسکو و پژوهشکر موسسه شرق شناسی است ملاقات داشتم و یک جلد از کتاب پدر بزرگش مرحوم میرزا احمد الهامی کرمانشاهی را که در سال های اخیر به همت استاد امید اسلام پناه استاد دانشگاه فرهنگیان کرمانشاه منتشر شده به وی تقدیم داشتم. در آن زمان پیش نویس این متن را به ایشان دادم و ايشان پذيرفت که آن را مطالعه کرده و نکاتي را پيرامون آن نوشته وعکس ها و نیز چند بیت شعر دست نوشته ارزنده از آخرین سروده های آن مرحوم برايم بفرستد که در فصلنامه کرماشان به همت آقای بهرام ولد بیگی منتشر شد و برخی از آن تصاویر برای نخستین بار بود که منتشر می شدند. در اینجا نامه خانم لاهوتی را به نگارنده می آورم:
دکتر کرمي محترم
ما همگي با کمال ميل، مقاله خوب شما را در مورد پدرمان خوانديم و بسيار خرسنديم که در زادگاه وي؛ کرمانشاه، مجموعه مقاله اي در مورد او نوشته خواهد شد. در اينجا نکاتي را يادآوري مي کنم.
1. در دست نويس هاي خود ابوالقاسم لاهوتي که در آرشيو خانوادگي نگهداري مي شوند (مسکو،1945) آمده است: «14 فوريه سال 1922، با عبور از رودخانه ارس، ما سر از جلفا در آورديم . در سال 1924 من وارد مسکو شدم؛ با سپاس گزاري کمک خارجي دائمي که با مهمان نوازي به من پيشنهاد شده بود را پذيرفتم، با ترجيح اين که توان آن را دارم که در کنار مردمي که پناهم داده اند، با تلاش وکار خود زندگي کنم. به عنوان حروف چين در چاپخانه ملل شرق (بعدها انتشارات مرکزي ملل اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي ) شروع به کار کردم، جايي که در آن به زودي منظومه «کرمل» من، که توسط خودم حروف چيني شده بود، چاپ شد. پس از اين جريان، به عنوان همکار علمي انتشارات ارتقاء يافتم، آنجا در سال 1924، در گروه برنامه اقليمي جهاني (و. ک . پ) پذيرفته شدم ».
2. کارمند مسئول اداره جمهوري نخجوان نيز در مورد وي اينگونه مي نويسد: «عشق قلبي برادر لاهوتي به مردم، قهرماني او، اينکه او يک انقلابي ممتاز با شرف راسخ بود، يکي از بهترين پيشتازان و خلق مردم ايران، را باور کنيد. اکنون جدا شدن از او براي ما به اين خاطر دردناک نيست که از او جدا مي شويم، بلکه براي اين است که او با اشک موقتا از ايران جدا شد، جايي که او در هر قدمي آماده مبارزه تا حد مرگ بود؛ تنها به اين خاطر که دهقانان ستم ديده را از چنگال شاه وخان ها برهاند ».
3. در اينجا قسمتي از مقاله اي که من وبرادرم- دليرلاهوتي - براي يکي از دائره المعارف هاي ادبي نوشته ايم، ذکر شده است. اين دائره المعارف هنوز چاپ نشده است، اما شما، اگر که بخواهيد، از اين مطالب مي توانيد استفاده نماييد: « لاهوتي زماني به عنوان مدير انيستيتوي فرهنگ تاجيکستان در تاشکند مشغول به کار بود. او جانشين کميسر ملي وزير فرهنگ تاجيکستان بود (1930-1925)، او انتشارات، چاپخانه (گاهي، با وجود بيماري که در پشت خود داشت، حروف وديگر تجهيزات را به مناطق کوهستاني مختلف مي رساند)، تئاتر، من جمله تئاتر درام تاجيکستان ، که اکنون نام او را دارد، مدرسه هايي تاسيس کرد. يکي از کساني که در آن وقت تحت قيموميت وي قرار داشت، که بعدها درام نويس مشهور تاجيکستان شد، غني عبدالله ، در مورد او مي نويسد: " لاهوتي در پست خود سعي داشت که هر آنچه را که از دستش بر مي آيد، انجام دهد، به اين خاطر که معلمي به دست بياورد که با رفتن به روستاهاي دور دست موافقت نمايد، براي اينکه جوان باهوش ديگري را از مناطق دور دست به تحصيل در دوره ها يا آموزشگاه ها هدايت کند... اين کارها نيازمند هزينه بود، و کميسارياي ملي از دارايي زيادي برخوردار نبود. با فائق آمدن بر محدوديت ها، لاهوتي، معمولا، حقوقي که خود از کميسريايي دريافت مي کرد، تقسيم مي کرد... [ عبدالله غ.جام لبريز دل، پامير (دوشنبه)، 1977،12no، ص 80-77 ].
او آثار پوشکين، گريبايدوف، ماياکوفسکي، شکسپير، لوپه د وگا و ديگر نويسندگان را به تاجيکي وفارسي ترجمه کرد؛ به شاعر جوان تاجيکي قواعد نظم ياد مي داد. بسياري از ترانه هاي او که ملي شده اند، تا به امروز در تاجيکستان خوانده مي شوند. در اولين کنگره نويسندگان شوروي در سال 1934 به عنوان يکي از دبيران اتحاديه نويسندگان شوروي انتخاب شد. در اين دوره که در مسکو زندگي مي کرد، لاهوتي به عنوان دبير اتحاديه نويسندگان شوروي، گاه گاهي به حضور استالين نيز رسيد، با بهره بردن از اين ملاقات ها، اغلب، مانع دستگيري دسته اي از نويسندگان تاجيکي و ازبک مي شد، از جمله نويسنده ادبيات کلاسيک تاجيکستان صدرالدين عيني».
4. مي خواهم دوباره در مورد کارهاي ترجمه اي پدر اضافه نمايم . يکي از مثل هاي محبوب وي مثل معروف مولانا جلال الدين رومي در مورد ترک ، فارس و عرب بود و دیگری نیز شعر سعدی که می فرماید:
بني آدم اعضاي يکديگرند
که در آفرينش ز يک گوهرند
وبه خوبي مي فهميد که چقدر براي مردم مهم است که فرهنگ يکديگر را بفهمند. اووهمسرش ،سيسيليا بانو، بسيار روي اين قضيه کار کردند که در تاجيکستان ادبيات کلاسيک اروپا و روسيه، ودر روسيه، آثار برجسته شاعران فارسي را بشناسانند. علاوه برآن، اوخود با هنرپيشه ها کار مي کرد، به آنها مي آموخت که چگونه اين آثار را که براي تاجيک ها ناشناس وغير معمول بودند، درک کنند.
خيلي چیزهاي ديگر را مي توان باز افزود اما فکر مي کنم که اين مطلب براي مونوگرافي شما کفايت کند. براي شما آرزوي موفقيت در کارتان را داريم و اميدواريم که مقاله بعدي شما را ببينيم.
«ليلا لاهوتي»
در سال 1388-1389 که در دانشگاه دولتی مسکو در فرصت مطالعاتی بودم، با خانم لاهوتی به دیدار رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی رفتیم و رایزن محترم پیشنهاد خرید آرشیو مرحوم لاهوتی را برای کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران مطرح نمود. خانم لاهوتی گفتند که آرشیو موجود در تاجیکستان به موزه آن کشور سپرده شده و در مورد آرشیو مسکو نیز باید در جمع خانوادگی تصمیم بگیرند. بعدتر هم که پیگیر شدم، اظهار داشتند که با توجه به مراجعه زیاد ایران شناسان از کشورهای مختلف و به ویژه قفقاز و اسیای مرکزی و ایران، مسکو را از نظر امکان دسترسی عمومی مناسب تر می دانند.
در پایان باید اشاره کنم که جدا از وضعیت زندگی، تجربه نظامی و گرایش سیاسی مرحوم میرزا ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی، آنچه که در حیات فکری و فرهنگی او اهمیت دارد، نقش او در شناساندن هر چه بیشتر ایران و زبان فارسی در منطقه آسیای مرکزی و روسیه است که به نظر می رسد که با وجود فراز و نشیب های فراوان سیاسی، اما این موضوع از آنچنان اهمیتی برخودار است که گرایشات سیاسی او در برابرش رنگ می بازد و این نقش فرهنگی آنچنان درخشان و ماندگار است که امروز و در آینده لاهوتی را به آن می شناسند و به نظر می رسد که او وظیفه ای بزرگ را در قبال ایران، فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان گران سنگ پارسی انجام داده است.
اما در مورد یکی از آخرین شعر های دست نویس آن مرحوم که لیلا بانو لاهوتی به اینجانب هدیه نمود باید عرض کنم که چیزی جز احساس غربت از وطن نیست. اندیشه سرزمین و افسون زادبوم چیزی ست که البته هر انسان ریشه دار و اصیلی را تحت تاثیر قرار می دهد و آن مرحوم نیز از این احساس دور نبوده است و به قول ایشان:
گرچه در گلشن نو مرغ سحر بود آزاد
فارغ از بند غم و ایمن ز خدنگ صیاد
مست از چهچهه اش هر طرفی خلق زیاد
لیک با این همه یک لحظه نمی برد از یاد
شکل آن گل که چو او دیده به دنیا بگشود
چون ستاره به سر لانه اش آویخته بود
جهانگیر کرمی
دانشیار روابط بین الملل و مطالعات اوراسیایی دانشگاه تهران
زمستان 1400