شجریان و ایده ایران
عباس آخوندی: موسیقی و آواز شجریان تکرار سنت نیست، مبدع سنت است و این یعنی ایدهی ایران. شاید برجستهترین وجه ممیزهی استاد شجریان که مایهی بلندآوازگی او شد همین توانایی او در افزودن یک ارزشِ نو به سنت است.
امتیاز:
البته این کارِ خُردی نیست و نیازمند درکی ژرف از تمدن، فرهنگ، هنر و ادبیات ایران است. درکی فراتر از فیزیک و فن و ایمان به جانمایه معرفت و نظمی کهن به او این وسعت اندیشه را دادهبود تا در حوزه آواز و موسیقی اقدام به ابداع کند. ابداعی که بر جان ایرانیان و فارسیزبانان نشست و ضمن تازگی، گویی عمری است مردمان با آن آشنا هستند. موسیقی و آواز استاد شجریان به همان اندازه که ریشه در تاریخ ایران دارد، امروزی است. چراکه او جامعه و فراگشتهای آن، موسیقی، شعر، ادبیات و آواز نو را بهخوبی میشناخت. ازاینرو شجریان صدای غم و شادی و رنج و آسایش مردم امروز ایران بود و چون حلقهی وصل گذشته و آینده است او جاودانه است
شادروان شجریان را نباید تنها خسرو آواز ایران دانست چراکه همزمان ادیبی است که با جوهره تمدن و ادبیات ایران آشناست. با توجه به جایگاه شعر در اندیشه ایرانی و نظام معرفتی ایرانیان، انس و همنشینی او با شعر و شاعران دریچهای برای او به دنیای روشنایی گشوده بود. او مهارت ویژهای در انتخاب شعر و خلق اثر موسیقیایی داشت. به سخن دیگر، شجریان غم و شادی مردمان را در آینه ادبیات کهن و امروز ایران جستجو میکرد و با صدای زیبای خود آنها را بیان میکرد و در آسانسازی تحمل رنجهای روزگار کمک میکرد. بیگمان، انتخاب اشعار از سوی استاد شجریان هیچگاه انتخابی اتفاقی نبوده و درک عمیق وی در این حوزه همواره قابلملاحظه و مشهود است. به اقتضای حال او با حافظ و سعدی و مولانا همنشین میشد و گاهی نیز به اخوان ثالث، فریدون مشیری، سایه و شفیعی کدکنی همسخن میگشت. صدای شجریان در بستر شرایط اجتماعی و فرهنگی امروز ایران به شعر گذشتگان و معاصران معنی جدید میداد و با مردم همدلی میکرد. ازاینرو به گمان من، موسیقی و آواز شجریان تکرار گذشته نیست، مبدع گذشته و حال است.
ایدهی ایران به مفهوم ابداع مفهوم ایران بدون انقطاع تاریخی است. ازاینرو، شجریان از شایستهترین کسان برای نمایندگی ایدهی ایران است. بیتردید نمیتوان در ایران چند هزار و یا چند سده پیش نمیتوان زندگی کرد. اما زندگی بالنده در ایران امروز مستلزم آن است که بتوان با استفاده از یک پیوستار تاریخی، پای خود را بر شالوده محکم و استوار فرهنگ و تمدنی کهن گذاشت و با رویارویی خردمندانه با تحولهای تجدد چه در حوزه فلسفه و اندیشه و چه در حوزه فن ایدهای معاصر از ایران آفرید. ازاینرو، به گمان این قلم، شجریان وقتی از موسیقی، شعر و فرهنگ سخن میگوید به دنبال آن است که به این سرمایهها یک ارزش افزوده جدید بدهد و آن را امروزین کند. همین ارزش افزوده است که شجریان را در پهنه فرهنگ و هنر ایران متمایز میکند.
وجه اجتماعی زندگی شجریان همسنگ حیات حرفهای او با اهمیّت است. او همواره خود را با مردم، از مردم و برای مردم میدانست. ازاینرو، همواره او سعی میکرد فعالیتهای حرفهای خود را با تحولهای اجتماعی همراه کرده و با نبض عمومی جامعه و مردم تنظیم کند. اینجاست که میبینیم او غم و شادی مردم را در هر موقعیتی میفهمد و با آن همراه میشود. به همین اعتبار نیز در مقاطع مختلفی مردم او را صدای خود و یکی از نمایندگان دیدگاه عمومی خود میدانستهاند. نکته مهم در این بستر، جایگاه و موقعیتی است که خسرو آواز ایران برای هنر خویش قائل است، میباشد. زیبایی در فلسفه و فرهنگ ایرانی نکته کانونی است چراکه زیبایی نماد روشنایی، پاکی و خردمندی است. از این رواست که گروهی بر این باورند که شعر، آواز و موسیقی بخشی جداناپذیر از هویت ایرانیان است. البته این معنا سازگار با آموزههای اسلامی است چراکه خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد. بههرروی، شجریان به مفهوم زیبایی و البته مقوله هنر بهعنوان تجلیبخش این زیبایی کاملاً واقف بود و به همین دلیل است که میبینیم هیچگاه هنر خود را مورد معامله و کسب امتیاز قرار نداد و ساحت هنرش را بسیار برتر از سوداگریهای مرسوم قرارداد. به همین اعتبار هم هست که توانست هم ارجمندی هنرش را حفظ کند و هم استقلال نظریاش را. باور او به ارزشهایی نظیر صلح، برادری و یگانگی در همین راستا قابل ارزیابی است. از همین روست که شجریان هیچگاه جامعه را به سمت دوپارگی و شکاف نمیبرد و مدام در پی یافتن بهانههایی برای ایجاد پیوند و دوستی در میان مردم بود. حتی نحوهی اعتراض او به اوضاع زمانه، چیزی جز تمنای صلح، توافق و آرامش نیست.
انتخاب یگانه او برای محل دفنش نیز آغازی در پایان زندگی مادی او بود. شجریان کمتر برای آواز خود از شعر فردوسی سود میجست ولی، انتخاب مجاورت آرامگاه حکیم طوس به آرامگاه خود نشان از عمق تعلق او به ایران و ایراندوستی و ضرورت بازاندیشی درباره ایران بود. گویی او به دنبال این بود که پایان کارش را بازخوانی مجدد فرهنگ، تمدن و جامعه ایرانی بگذارد. یادش گرامی و روانش شاد.