این سخن قاعدتا تفسیرپذیر است و میتوان برداشتهای مختلفی از آن داشت، اینکه منظور آقای آخوندی چیست و اساسا چقدر این حرف جدی است نیز محل تامّل است! در نگاه بدبینانه یا حداقل از دید رقبای سیاسی آقای آخوندی، ممکن است فقط یک شعار تبلیغاتی بدون پشتوانه فکری خاص برای انتخابات دور بعد باشد، خوب اگر چنین باشد؛ این ایده میوه که هیچ، سایهای هم نخواهد داشت و ما هم وقت خود را هدر دادیم که به نقد آن پرداختیم.
اما در نگاهی دیگر اتفاق مبارکی رخ داده است، اینکه فردی مثل آقای آخوندی که دو دوره وزیر بوده و تقریبا همیشه هم از نفوذ بالای سیاسی در کشور برخوردار بوده و هست تصمیم به تعامل و گفتگو با دیگران گرفته است، اتفاق مبارکی است؛ چه این انتخاب با رضای رغبت و به دلیل باور او به اصل گفتگو و مشورت با دیگران باشد که بجای خود نیکوست چه حتی از روی اکراه و به صورت یک تاکتیک این مشی گفتگو را انتخاب کرده باشند باز اتفاق خوبی است؛ زیرا دولتمردی در جمهوری اسلامی با اکراه یا اشتیاق به این جمعبندی زسیده است که گفتگو میتواند یک راهکار موثر باشد و از نگاه من این مسئله حائز اهمیت جدی است.
و اما ایده ایران: با نگاه خوشبینانه اگر منظور گوینده را درست متوجه شده باشم، منظور او از "تحکیم پیوند ملتهای حوزهتمدنی ایران" ایجاد نوعی پیوند (پیمان) بین کشورهای همسایه است که سابقه تاریخی مشترکی با ایران دارند و در جغرافیای سیاسی، در سالهایی نه چندان دور جزئی از نقشه یک کشور واحد بودند.
دغدغه مشابهی را نویسنده این سطور نیز داشته است و چه بسا در جغرافیای پهناور این حوزه تمدنی افراد دیگری نیز دغدغه مشابه و مشترکی داشته و دارند و از آنجا که گفتهاند: "دیوانه چو به دیوانه رسد خوشش آید!" این ایده مورد نقد و استقبال نویسنده قرار گرفته است. این پیوند کشورهای حوزه تمدن یایران گرچه معلوم است که کاری است مشکل یا شاید محال و نامعقول، اما از همان طرحهایی است که "ولی اگر بشود چه میشود؟!". قصدم جسارت نیست ولی گفتهاند: فقط کسانی که به قدر کافی دیوانه هستند که فکر میکنند میتوانند دنیا را تغییر دهند، دقیقا آنهایی هستند که این کار را میکنند. بنابراین داشتن ایده عملگرایانه و محاسبهشده، همواره هم مطلوب نیست و گاهی جسارت بیشتر از درایت در موفقیت نقش تعیین کننده داشته است.
با این مقدمه به استقبال #ایدهایران میرویم و برخی چالشها را مطرح میکنیم، با آنکه که گفته اند عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها! به نظرم در مورد ایده ایران عشق آسان ننمود اول و از آغاز افتاد مشکلها:
۱. باید نام جامعتری انتخاب کرد که همه حوزه تمدنی را شامل شود، قاعدتا قانع کردن دیگر ملتها حول هر پیوندی با نام ایران سخت و حساسیتبرانگیز است
۲. مبدع ایده ایران از چه جایگاه حقیقی/حقوقی برخوردار است و چه امکانات مادی و معنوی در اختیار دارد که حداقل ایده خود را به حوزه تمدنی معرفی کند فارغ از آنکه توسط مخاطبین مردود یا مقبول افتد؟
۳. جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی نه تنها چنین ظرفیتی ندارد بلکه هرگونه حرکت با پشتوانه حکومتی نتیجه معکوس خواهد داد، چنین ایدهای باید توسط نهادهای غیردولتی مردم نهاد و مشابه آن در کشورهای مختلف دنبال شود.
۴. آن گوهر نایاب و ایده محبوب که بتواند پیوند حوزه تمدنی را دوباره برقرار کند کدامست؟ آن فکر بکر و طرح نو چیست که مقبول قلوب ملتهای منطقه است؟ آیا کسی توان چنین ایدهپردازی را دارد؟!
۵. بفرض که انگیزه و جاذبه لازم برای همگرایی ملتها حول یک یا چند محور وحود داشته باشد، منفعت دولتها در این میان کدامست که به چنین پیوندی بپیوندند و یا حداقل مانع پیوست ملتها نباشند؟!
۶. واقف هستید که همین آقا بالاسر ما جناب روسیه و دیگر ابرقدرتهای صاحب نفوذ در منطقه، به راحتی اجازه چنین پیوندی را نخواهند داد!
۷. خود جمهوری اسلامی به راحتی از این ایده استقبال نخواهد کرد و در عمل چنین طرحهایی مخالف سیاستهای راهبردی نظام است که پیوند مشترک را بین ایران، ونزوئلا، کرهشمالی، کوبا و دیگر کشورهای از خدا بیخبر جستجو میکند.
۸. چنین ایدهای نیازمند مطالعهای طولانی با حضور علاقهمندانی از همه کشورهای حوزه تمدنی است و ارزیابی موفقیت/شکست آن در کوتاه مدت میسر نخواهد بود
۹. قطعا زمینهها و بهانههای مشترکی برای آغاز و احیا مجدد این پیوند تمدنی وجود دارد، همانند تاریخ، فرهنگ، ورزش و موسیقی مشترک این حوزه تمدنی که شاید راحت ترین دروازههای ورود به این چالش بزرگ باشند.