ایران یک اتوپیای واقعی
نعمتالله فاضلی*: 1 دوست داشتن ایران و وطن در ایران معاصر مثل همه کشورهایی که تجربه تجدد را دنبال کردهاند، پارهای از ساختار عاطفی و شناختیای است که مدرنیته آفرید.
امتیاز:
البته ساختار شناختی آن، موضوع بحث ما در این گفتار نیست. در همه کشورهایی که فرآیند تجدد را طی میکنند، شکلگیری مفهومی بهنام «ملت» و ایدئولوژی آن یعنی «ناسیونالیسم»، از ارکان مدرنیته است. اما واقعیت این است که دوست داشتن وطن و میهن بخش بنیادی تجربه تجدد است و ورای مسأله ناسیونالیسم بهعنوان فلسفهای سیاسی بخشی از تجربه زیسته انسانها محسوب میشود.
2 ناسیونالیسم، تجربه تجدد و دوست داشتن وطن از همان ابتدا که به یک تعلق سیاسی بدل شد و صورتبندی سیاسی جوامع را تحقق بخشید، با نوعی تعارض، پیچیدگی و درگیریهای گوناگون رو به رو بود. اما با این حال، همواره به مثابه قدرتمندترین نیرو در ساختیابی ملتها عمل کرده است؛ به طوری که همه ایدئولوژیهایی که در دوره معاصر برای شکل دادن نظامهای سیاسی شکل گرفتند، از کمونیسم گرفته تا فاشیسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم و حتی اسلامگرایی همه ناگزیر بودهاند که با وجود میلشان و تعارضهای نظری که ممکن بود با بنیاد فلسفیشان داشته باشد، تسلیم این ساخت عاطفی و شناختی شوند. به تعبیری، همواره «دوست داشتن وطن» آن واقعیت اعلایی بوده که همه ایدئولوژیها ناچار بودند خود را با آن انطباق دهند.
3 بخشی از تجربه روزمره آدمها، عاطفه و بخشی از آن شناخت و آگاهی است. منظور از «عاطفه» همان حس کردن لحظهای است که انسان گرمای وجود را در فردیت تنهایی خود تجربه میکند. دوست داشتن وطن در دوره معاصر و تجدد بخشی از این ساخت عاطفی بوده است؛ اگرچه در دورههای پیشامعاصر و پیشامدرنیته دوست داشتن وطن برای همه جوامع کمابیش به شکلهای متفاوت و با شدت و حدتهای مختلف وجود داشته است، بویژه برای ملتهای بزرگ و قدمتداری مثل ملت ایران. حداقل از قرن دوم هجری، یعنی زمانی که نهضت شعوبیه گسترش پیدا کرد، مفهوم «دوست داشتن ایران» بهعنوان نوعی ساخت عاطفی و احساسی ظاهر میشود که همچون سایر ساختارهای عاطفی و شناختی بنیانهای شناختی هم دارد؛ یعنی دربردارنده آموزهها، احکام، گزارهها، آرمانها و هدفهای عینی مشخص است. نهضت شعوبیه در واقع در مبارزه با عربگرایی که در آن دوره میکوشید خود را بر ملت ایران تحمیل کند، شکل گرفت و ردپای آن را تا دوره معاصر در ادبیات، عرفان، دین و دانشهای قومی و فولکلور مردم میتوان ردگیری کرد بهطوری که شاهنامه و بسیاری از شاهکارهای ادبی ما نماینده چنین روایتی از آن ساخت عاطفی هستند.
از همان ابتدای پیدایش دولتهای مدرن، این ساخت عاطفی به تعبیری که ریمون ویلیامز به کار میگرفت، شکل میگیرد. یعنی حس تعلقی که در تک تک افراد نسبت به چیزی تجربه میشود که میتوان اسم آن را «ملت» یا «میهن» نهاد. بنیادیترین تجربه که مردم ایران در دوره معاصر داشتهاند همین حس وطندوستی بوده است و تمام عواطف و احساسات ذیل این عاطفه قرار میگیرند. اما همین مسأله و قدرت عاطفی طبیعتاً در گفتمانهای سیاسی مسألهزا و تنشزا شد؛ اعم از گفتمانهای قومیتگرا و گفتمانهای لیبرالی که داعیههای «جهان- وطنانه» دارند و چه ایدئولوژیهای مذهبی که داعیههای بنیادگرایانهای برای شکل دادن امت داشتند؛ همه در ستیز بنیادی و نظری با این ساخت عاطفی و احساسی قرار میگرفتند.
4 واقعیت این است هر چه فرآیندهای مدرنیته در ایران گسترش پیدا میکند، طبیعتاً تنش میان ساخت عاطفی و احساسی با سایر گفتمانها، عمومیتر میشود؛ به این معنا که ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن در گفتمانها و زندگی روزمره مردم بیشتر میشود. به زبان دیگر، اگر در چهل سال پیش مسأله ساخت عاطفی دوست داشتن وطن، برای نخبگان سیاسی یا فکری درگیری ایجاد میکرد، امروزه، دوست داشتن وطن به مسألهای در زندگی روزمره بدل شده است؛ چنانکه مردم میپرسند آیا باید سرزمینم را دوست بدارم؟ هویت جنسیتی، قومیتی یا ملیتی؛ کدام یک هویت من را میسازند؟
درفضایی که رسانهها و شبکههای اجتماعی به طور گسترده و همگانی امر عاطفی به نام «دوست داشتن وطن» و تنشهای آن را تکثیر میکنند اینجا فقط نخبگان سیاسی یا نخبگان فکری نیستند که درگیر مسأله عاطفی ملی یا حس میهندوستی هستند اینجا همه به طور آشکار و پنهان در زندگی روزمره خود درگیر این چالش میشوند. اتفاق جدیدی که افتاده دقیقاً همین است؛ اتفاقی که میتوان از آن تحت عنوان «روزمره شدن مسأله دوست داشتن وطن» سخن گفت. همچنین این ساخت امروزه فرمهای اجتماعی و فرهنگی نیز یافته است.
5 «دوست داشتن وطن، در دنیای معاصر چگونه بازنمایی میشود؟» در واقع وجه عینیت یافته و بازنمایانه احساس دوست داشتن وطن در قالب متن در شبکههای اجتماعی مثل تلگرام اتفاق میافتد. در دوره مشروطه شاعرانی همچون ادیبالممالک فراهانی، سیداشرفالدین گیلانی قزوینی یا میرزاده عشقی و ملکالشعرای بهار بودند که روایت ساخت عاطفی بهنام «دوست داشتن ایران» را نمایندگی میکردند. اما امروزه این نمایندگی را عامه مردم، از طریق شبکههای اجتماعی در دستورکار خود قرار دادهاند. «آینده ایران» را شبکه خلاق و نقاد عامه مردم تعیین میکنند نه ایدئولوگها، رهبران سیاسی و حتی احزاب. از اینجاست که مسأله «دوست داشتن ایران» از نو صورتبندی میشود.
6 پرسش چرا ایران را دوست بداریم؟ دیگر پرسش میرزاده عشقی و ملکالشعرای بهار یا پرسش یک رهبر سیاسی و دینی نیست بلکه پرسشی همگانی است که به شکلهای مختلفی روایت میشود. امروز ما نه فقط با مصرفکنندگان فرهنگ بلکه با مولدان فرهنگ به طور همگانی روبهرو هستیم. امروز ما وارد پارادایم جدیدی شدهایم که طی آن، این مردم هستند که فرهنگ را تولید میکنند و در دسترس حکومتها قرار میدهند تا آنان مصرف کنند.
رؤیای مردم در سایه مفهومی به نام «ایران» معنا مییابد. فرآیندهای تجدد و رؤیای ایرانی را میتوان در رؤیای شهری شدن، سواد و علمآموزی و رؤیای ترقی و پیشرفت دید. هر سه اینها جدا از آن محتوای تکنولوژیکال، بوروکراتیک و سیاسی ذیل یک ساخت عاطفی بزرگتر قرار میگیرند که آن «ایران» است. شهرگرایی، پیشرفتگرایی و علمگرایی در فضای ایران معنای خود را پیدا کرده است، ایران در اینجا به مثابه محتوایی است که این خواستهها را به مثابه فرم تعین میبخشد؛ «ایده ایران» ایدهای است که فرمهای ساختار احساسات را محتوا میدهد.
ایران یک اتوپیای واقعی است؛ یعنی، فضای ذهنی، تاریخی و اجتماعی است که به نوعی در بستر تاریخ چندهزار ساله تولید و بازتولید شده و در هر دورهای متناسب با آن دوره تعین خود را پیدا کرده است؛ در دوره پهلوی «تمدن بزرگ» و در جمهوری اسلامی «تمدن اسلامی» نامیده شده است.
مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیصشده «ایران» از سخنرانی نعمتالله فاضلی است که در نشست «ایده ایران؛ چرا باید ایران را دوست بداریم» 26 فروردین ماه در پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی ارائه شد.
*دانشیار انسانشناسی و فرهنگ
منبع: روزنامه ايران