ائتلاف بر مبنای مراجعه به افکار عمومی
عباس آخوندي: آقای دکتر عارف با کنارهگیری خود از رقابتهای انتخاباتی زمینه یک ائتلاف گسترده در جبهه منتقدان وضع موجود اعم از اصلاح طلبان و سایر منتقدان مستقل را فراهم آورد.
امتیاز:
نکته کلیدی در این ائتلاف توجه به خواستهی عمومی منتقدان مبنی بر ضرورت ائتلاف و توجه به نظرسنجی به عنوان مبنای اصلی تصمیمگیری بود. پذیرش عملی این سازوکار در ادبیات سیاسی ایران را باید به عنوان یک گام به پیش در گفتگوی اجتماعی برای رسیدن به اجماع تلقی نمود. فارغ از نتیجه انتخابات، پایهگذاری این رویه در رقابتهای انتخاباتی یک دستاورد ملموسی است که در آینده کاربردهای فراوانی خواهد داشت و باید آن را ارج نهاد.
مساله ائتلاف در رقابتهای انتخاباتی، موضوع دامنهداری است که هم برداشتهای مختلفی از آن صورت میگیرد و هم در مقام عمل عدهای آن را ممتنع و غیرقابل تحقق میدانند. گروهی بهدرستی اظهار میدارند که توافق چندتن در یک اردوگاه مبنی بر همکاری در یک فرایند انتخاباتی ائتلاف نیست، حتی اگر فرایندها و سازوکارهای این همکاری خوب تعریف شده باشند. نمونه بارز این موضوع ائتلاف معروف به 2+ 1 است، که از همان ابتدا طبقهبندی آن تحت عنوان ائتلاف مورد تردید اهلِ نظر بود و در عمل هم غیر از بهرهمندی تاکتیکی اعضای آن برای مطرح شدن در جامعه سودمندی دیگری نداشت. لیکن همگرایی حاصل در جبهه منتقدان وضع موجود یک ائتلاف واقعی است. چرا که خاستگاه آنان متفاوت است. با این وجود آنان، همگی بر این اصل اتفاق دارند که باید برای امتناع از تداوم وضع موجود و ایجاد تغییر در آن علیرغم وجود اختلاف نظر باید متحد شد و این مفهوم واقعی ائتلاف است. طبقهبندی اهداف، پذیرش مفهوم اولویت و ترجیح یک هدف بر سایر اهداف!
یک نکته بسیار مهم در این ائتلاف پاسخگویی به یک خواسته واقعی اجتماعی است. این اقدام نه یک کار تاکتیکی و نه یک حیله سیاسی بود، بلکه دقیقا درسگیری از خطاهای اتفاق افتاده در دو انتخابات سالهای 84 و88 بود. آموزش جمعی و درسگیری عمومی از خطاهای قبلی یک پیشرفت واقعی محسوب میشود و از این بابت باید به همه هموطنان تبریک گفت؛ به آنانکه درست تشخیص دادند و این امر را تبدیل به یک خواستهی جدی از رهبران سیاسی کردند. شهروندانی که در محافل خانوادگی؛ جمعیتهای دوستی و رسانههای مختلف اعم از مطبوعات و مجازی و همچنین تجمعهای انتخاباتی چنین خواستهای را بهروشنی به سمع و نظر رهبران سیاسی رساندند و از آنان خواستند که درست و بهموقع تصمیم بگیرند؛ پیروز واقعی هستند.
نکته بسیار مهم دیگر در این رویکرد تفکیک صحیح بین نقش نخبگان و نقش افکار عمومی بود. نخبگان در فرایندهای انتخابات تا جایی کارایی دارند که افراد مناسب را شناسایی و به مردم معرفی کنند. پس از آن این شهروندان هستند که تشخیص میدهند کدامیک از افراد معرفی شده، بهتر میتوانند خواستهها آنان را نمایندگی کنند. مشکلی که موضوع ائتلاف را در ایران غیر ممکن میسازد، باقی ماندن موضوع در سطح چانهزنیهای میان نخبگان است. عدم وجود احزاب و نهادهای سیاسی موجب شدهاست که در عمل جبهههای سیاسی ناموفق باشند و اکثر ائتلافها با شکست روبرو شوند. در این مورد اخیر نیز تا زمانی که موضوع از گفتگوی بین نخبگان به سازوکار مراجعه به افکار عمومی تغییر شکل نداد، افق دسترسی به توافق تیره و تار می نمود. صورت مساله این بود که فارغ از مقدماتی که گذشت و رد صلاحیتی که صورت گرفت و سردی که در فضای انتخابات حاصل شد، دو تن در صحنه انتخابات حاضر بودند که میتوانستند تا حد قابل قبولی جبهه منتقدان را نمایندگی کنند. حال بحث این بود که با چه سازوکاری میتوانیم به توافق دسترسی پیدا کنیم.
کارکرد نخبگان این بود که مناسبترین افراد را به شهروندان معرفی کنند. حال که این اتفاق از طرق دیگری رخ داده بود و عملا فقط همین دوتن در صحنه حاضر بودند، تداوم بحثهای میان نخبگان کارایی خاصی نداشت. پیشنهاد مراجعه به افکار عمومی در واقع راهکاری برای خروج از بنبست بود. قبول این رویکرد به مفهوم قبول حقوق شهروندی از سوی گروههای منتقد به وضع موجود بود. منتقدان میبایست در عمل نشان میدادند که پاسداری از حقوق شهروندی را از این مرحله آغاز میکنند. آنان اگر به قدرت برسند، باز باید در موارد اساسی به آرای عمومی مراجعه کنند و حقوق آنان را پاس بدارند و نه آنکه بخواهند از جانب آنان تصمیم بگیرند و خود را معادل یک ملت بدانند. از جهت عملی نیز این سازوکار به مفهوم تبدیل شاخصهای کیفی به شاخصهای قابل اندازهگیری کمی بود. وگرنه هرکسی میتواند مدعی باشد که سخن من درست است و شهروندان مدافع آرای من هستند. البته این روش، در دنیای پیشرفته، بسیار معمول است، لیکن هنوز در ایران سابقه اجرایی نداشت. پذیرش و مبنای کار قراردادن این روش از سوی آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی جهت راهبری جریانهای منتقد یک تصمیم استراتژیک بود که هم کار را برخودشان سهل میکرد و هم شانس رسیدن به توافق را بیشینه میکرد و هم سنگبنای درستی را برای رسیدن به اجماعهای اجتماعی در آینده میگذاشت. خوشبختانه این روش در اولین تجربه موفق از کار درآمد.
البته اقبالِ عمومیِ نسبی بیشتر به یک تن بههیچوجه به مفهوم عدم صلاحیت نفر دیگر نیست. این منطق انتخابات است که نهایتا این حق انتخاب را به شهروندان میدهد که از میان افراد مطرح یکی را برگزینند، بدون آنکه دیگری را بیاعتبار سازند. در این میان، سهم عمل اخلاقی آقای دکتر عارف را نیز نباید نادیده گرفت. التزام عملی ایشان به گفته پیشینشان مبنی بر پذیرش تصمیم اصلاحطلبان حول محور آقای خاتمی نیز سهم بسزایی در موفقیت این روش داشت. میتوان وضعیتی را تصور نمود که ایشان به چنین سازوکاری تن نمیدادند و با فشار اطرافیان و توجیههای مختلف که همواره وجود دارد عملا از ائتلاف طفره میرفتند. این احتمال همواره وجود داشت، لیکن ایشان با تصمیم تاریخی خود به استقرار این رویه جدید در فضای سیاسی ایران کمک کردند.
این ائتلاف یکبار دیگر نشان داد که شهروندان میتوانند موثر باشند و میتوانند با اقدامات آگاهانه خود مسیرها را تغییر دهند. همکوشی حاصل از این ائتلاف فراتر از حاصل جمع هواداران این دو نامزد و یا دو رویکرد در انتخابات است. حاصل این همآوایی امید به فردای بهتر و ایجاد تغییر در وضع موجود است. نگارنده یکبار نوشت که من هنوز یک رای دارم و از رهگذر آن بر وضع موجود اثر خواهم گذاشت. این اتفاق نشان داد که این رویکرد درست است. ما شهروندان هرکداممان یک رای داریم و از طریق یک گفتگو و سازمان اجتماعی مناسب و احترام به یکدیگر میتوانیم فردای بهتری را برای خود و فرزندانمان رقم بزنیم.